یک جنگ جهانی غزل روی لبانت
از آتش این جنگ شدم من نگرانت
شد زلزله در ماه و اوضاع بهم ریخت
وقتی که نظر کرد به ابروی کمانت
سرگیجه گرفتم نکندزلف تو وا شد
ای وای نسیم است که افتاده به جانت
کندوی عسل نیست در این ناحیه هرگز
زنبور عسل بودکه پر زد ز دهانت
یک دشت شقایق همه از باد بهم خورد
خمیازه کشیدی همه دیدند زبانت